loading...
برگ برنده
بــرگ برنده بازدید : 778 شنبه 1391/07/29 نظرات (0)

بانو جانگ پیش دونگ یی میاد و میگه که من دیگه نمی خوام سایه ی تو باشم و تو باید سایه ی من باشی و نمی تونم حرفای تو را بفهمم و تو دروغ میگی پس تمام مدارک را بهش برمیگردونه و میگه هرطوری میخوای ازشون استفاده کن .....

به دلیل پیدا شدن کتاب ولیعهد در وسایل گیوم سربازا به اونجا میریزند و میگن تو کتاب ولیعهد را دزدیدی و وزرا از گیوم سوال میپرسن که ساعت 1 بعد از ظهر کجا بودی و چون گیوم همراه ولیعهد به داروخانه قصر رفته بود و به ولیعهد قول داده بود که به کسی از این ماجرا چیزی نگه سکوت می کنه....

برادر بانو جانگ میاد پیش بانو جانگ و میگه من این کار را کردم چون میخواستم وقت را تلف کنم...

ولیعهد میبینه که گیوم داره گریه می کنه و به خاطر اون به کسی چیزی نگفته پس تصمیم میگیره بره پیش امپراطور و بگه که خودش کتاب را به گیوم داده...

وزرا اعتراض میکنن و امپراطور میگه که خود ولیعهد گفته که خودش کتاب را به گیوم قرض داده تا بخونه....

مقام بانو اشرافی قصر اجرا میشه و این مقام به دونگ یی میرسه و مقدمه ی ملکه شدن دونگ یی فراهم میشه....در حالی که وزرا اعتراض میکنن....

ولیعهد به همراه گیوم میرند بیرون که خوش بگذرونند و در آخر شب ولیعهد را اشتباهی به عنوان دزد میگیرن و به زندان میندازند......

بــرگ برنده بازدید : 1506 پنجشنبه 1391/07/27 نظرات (2)

دونگ یی داشت با پزشک حرف میزد که یهو شاه فریاد می کشه و ملکه میمیره..و همه خودشون را برای تشییع جنازه آماده می کنند....برادر بانو جانگ کسایی را میفرسته که جادوگری را که طلسم مرگ ملکه را انداخت را مخفی کنند که چانسو دنبالشون میره...

دوباره وزرا جمع میشند و میگن که بانو جانگ باید ملکه بشه و این خبر به همه میرسه ....

وزرا میگن باید بانو جانگ ملکه بشه چون مادر ولیعهده و شما باید به خاطر شاه آینده این کار را بکنید....

پادشاه یادش میفته که ملکه در آخرین حرفاش به اون گفته بود که اگه بانو جانگ ملکه بشه جون دونگ یی و پسرش به خطر میفته....

دونگ یی بدون هیچ ندیمه ای پیش بانو جانگ میره میگه این راز باید بین خودمون بمونه دونگ یی همون عروسکی را که پسرش در باغچه پیدا کرد و برادر و مادرش و همون جادوگر آتیش زده بودند را نشون میده  و میگه این همون مدرکیه که برادرت و مادرت و.. می خواستند مراسم جادوگری سیاه را علیه ملکه برگزار کنن و میگه جادوگر پیش ماست و بانو جانگ هم میگه برو خودتی میخوای منو بترسونی؟؟؟؟!!!!!!!!

پادشاه به دونگ یی مقام میده و میگه مخفی باشه ولی خبر به فرماندار مویول  میرسه و پرستار را می بره پیش فرمانده سئو

بــرگ برنده بازدید : 2521 پنجشنبه 1391/07/27 نظرات (1)

 

دونگ یی وقتی میبینه که ملکه از هوش رفته سریع پزشک را خبر می کنه و این خبر به امپراطور می رسه و شاه به بالای سر ملکه میاد و میپرسه چرا اینطوری شد

پزشک میگه اگه تا سه روز دیگه ملکه به هوش نیاد باید فاتحه اش را خوند و شاه میگه هر کاری کردی باید نجاتش بدی پزشکه هم مثل همیشه جو میگیردش و میگه من جونم را به خاطرش به خطر میندازم...

در طرف دیگه بانو جانگ از این خبر خوشحال میشه و به داداشش میگه خدا هوای مارا داره ما نباید بذاریم همه بفهمند ولیعهد بچه دار نمیشه

سپس بانو جانگ میاد عیادت ملکه که ندیمه ی دونگ یی نمی ذاره و دونگ یی میاد میگه بذار ببینه و به جاش بانو جانگ یه تیکه به دونگ یی میندازه و بالاخره دونگ یی هم از بانو هان ندیمه ی ملکه میفهمه که ولیعهد بچه دار نمیشه  هیجائه برادر بانو جانگ یکی از ندیمه های ملکه را که از این ماجرا با خبر بود را میدزده و براش یه چاقو می کشه...

سربازها هم میرن دنبال ندیمه

دونگ یی به بالای سر ملکه میاد و در همان حال ملکه یهو به هوش میاد میگه دونگ یی و ...

شاه هم بسیار خوشحال میشه.در اون طرف افراد فرماندار مویول میاد و پرستار را می برند که وقتی برادر بانو جانگ میاد میبینه جا تره و پرستار نیست و در این حین چاقویی که در دستش بود از دستش میفته

شاه میاد پیش ملکه و میگه شرمندم که...و پزشک هم به دونگ یی میگه که ملکه نمی تونند زنده بمونند که شاه از تو اطاق فریاد می کشه و گریه می کنه ....

بــرگ برنده بازدید : 7057 پنجشنبه 1391/07/27 نظرات (2)

پادشاه از گیوم سوال میپرسه و اونم همینطوری جواب میده مشاور میگه چه پسری اون نابغست بعد پادشاه تصمیم میگیره گیوم را همراه ولیعهد به دانشگاه دربار بفرسته که وزرا مخالفت می کنند و بانو جانگ هم بسیار ناراحت میشه بعد دونگ یی درباره ی استاد وون هاک به امپراطور میگه و دوتایی با هم پیش استاد میرند که گیوم قبل از اونا پیش استاد بود و توجه اساد را به خودش جلب کرد

وقتی میخوان برگردند به جایی که قبلا دوتایی اونجا غذا می خوردند میرند و حلا با گیوم غذا می خورند  ملکه از بیماری ولیعهد با خبر میشه و پرستار را جایی مخفی می کنه مادر بانو جانگ تصمیم میگیره آتش سوزی خانه ی دونگ یی را به گردن پسر وزیر موسیقی خانه که دونگ یی را دوست داشت و همیشه در اونجا بود بندازهو اونو به قتل برسونند که چانسو میاد و اونو نجات میده و سپس  به عنوان بازرس از تبعید به قصر برمیگرده و به امپراطور احترام میذاره سپس پیش دونگ یی میره و با گیوم صحبت می کنه

ملکه اینهیوون به دونگ یی میگه که پسرتو مثل  شاه تربیت کن ممکنه ولیعهد نتونه به جای پدرش به سلطنت برسه

وقتی دونگ یی به اقامتگاهش بر میگرده بسیار متعجب میشه و دوباره به دیدن ملکه میره (که شب قبل ملکه به دیدن بانو جانگ رفته و از اون خواسته که خودش قضیه را به امپراطور بگه بعد از اون اتفاق ملکه بسیار ناراحت میشه ) وقتی دونگ یی پیش ملکه میره که درمورد ولیعهد حرف بزنه میبینه که ملکه از هوش رفته

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت سایت برگ برنده ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1149
  • کل نظرات : 645
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 89
  • آی پی امروز : 286
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 1,324
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,351
  • بازدید ماه : 1,456
  • بازدید سال : 9,185
  • بازدید کلی : 554,850