خبر شهادتش در کربلای 5 آمد. چند روزی از عملیات مرحله اول گذشته بود و خبری از مختار و تعدادی از بچه ها نبود همه در خاکریزی به عقب آمده بودیم و روزها روی خاکریز چشم به دوردست ها می سپردیم که ببینیم چه کسانی می آیند و امیدمان به نامیدی میرسد قرار شد آمار مفقودمان را به عقب ارسال کنیم اما تعلل باعث شد که مفقودین آمدند آنروز مختار به شهادت نرسیده بود.
در کربلای چهار از کاروان شهدا عقب مانده بود نگران و مضرب نمی دانست و هیچ کس نم یدانست که تا کی زنده خواهد بود و زندگی خواهد کرد. محیط و فضای معنویت خاصی داشت صفا و صمیت این بچه ها رد و بدل میشد. کمتر دروغ شنیده می شد در حالت عصبانیت نیز محبت پخش میشد همه زانوی غم در بغل گرفته بودند و او کمی سنش از بقیه بیشتر – صبر و تحملی بیشتر – امروز بهتر درک می کنیم که اگر آن روزها به شهادت می رسیدیم چقدر برد کرده بودیم و شاید آینده ندانیم عاقبتمان چه می شود و آن روزها شاید مختار در این افکار نگران آینده بود و بیشتر از دیگران ناراحت
-خبر شهادتش در کربلای 5 آمد. چند روزی از عملیات مرحله اول گذشته بود و خبری از مختار و تعدادی از بچه ها نبود همه در خاکریزی به عقب آمده بودیم و روزها روی خاکریز چشم به دوردست ها می سپردیم که ببینیم چه کسانی می آیند و امیدمان به نامیدی میرسد قرار شد آمار مفقودمان را به عقب ارسال کنیم اما تعلل باعث شد که مفقودین آمدند آنروز مختار به شهادت نرسیده بود.
-کربلای 8 همپای جوانان به پیش می تاخت تا بتواند گوی سبقت را برباید اما زهی خیال باطل دوستش و فرمانده اش مهدی سلیمانی را از دست داده بود و اینک بدون او به عقب برمی گشت تند خو و عصبانی – جرات حرف زدن با او را نداشتی و همه می دانستند که این بار نیز مختار زنده است.
-برای همپا بودن با دوستانش به کوهستان های کردستان نیز آمد و در کربلا 10 با شرکت در عملیات بعضی از شهدا و مجروحین را به عقب آورد تا شاید سهمی از صواب شهدا را شامل خویش کند اما به شهادت نرسید. عملیات سختی بود آن هم برای کسی که دیسک کمرش گاهی طاقت را از انسان می برد. کوهستان و بالا و پاین رفتن های زیاد و نظاره گر دوستان شهیدت باشی و این بار نیز مختار به شهادت نرسید.
- با شرکت در عملیات بیت المقدس 7 دردی به دردهایش اضافه شد و آن هم شیمیایی شدن که این درد تا پایان زندگیش او را همراهی کرد تا مرز شهادت
-در والفجر 10 آخرین عملیات ایران در خاک عراق نیز به آرزویش نرسید و با پیکر به خون نشسته فرمانده اش جانشین گردان فجر حبیب سیاوش به عقب برگشت و این بار مختار کم حرف شده بود و شاید تا پایان زندگی قصدش همین شیوه بود.
جمعی از یاران دفاع مقدس در اردیبهشت 91 قصد زیارت کربلا کردیم مختار نیز آمادگیش را اعلام کرد. از یک طرف درست داشتیم همراهان باشد مانند دوران یک جمع یک دست یک دل در آرزوی کربلایی که سالیان دراز برای رسیدنش تلاش کرده بودیم که آزادش کنیم. از طرف دیگر نگران وضعیت جسمی و تنفسی اش – به صالح حاجی پور گفتم ممکن است تا پایان همراهمان باشد گفت گفته می توانم – گفتم مسئله هوا و تنفس چه می شود- گفت گفته کپسولم را همراه خواهم آورد که این نیز از جمع یاران عقب نیفتم و خوب است بدانیم تا پایان سفر به کسی اجازه نداد در حمل کپسول هوایش او را یاری دهد – او در کربلای این بار از خدا جواز شهادتش را گرفته و خوشحال از سفر بر میگشت تا مقدمات شفر آخروی را فراهم کند و امروز بعد از 24 سال صبر و مقاومت به آرزوی دیرینه اش رسید و امروز او نه به کپسول هوا نیاز دارد و نه دردی در بدن