loading...
برگ برنده
بــرگ برنده بازدید : 362 سه شنبه 1393/08/27 نظرات (1)

مرتضی عزیز [روزای سخت]تموم شد و تو توی یه[عصر پاییزی]حالت از همیشه بهتر شد!
تو دیگه[قلبت رو تکرار]نیست
و باعث شد دیگه ما توگلومون[بغض]داشته باشیم
اما همیشه[یکی هست]تو ذهنمون .اونم تویی که باقی میمونی

روحش شاد و یادش گرامی باد

بقیه عکسا در ادامـــــــــــــــــــــــــه مطلب...

messi بازدید : 269 پنجشنبه 1393/08/15 نظرات (0)
امروز اصفهان روز دیگری را با خود دید و آب بر کرانه زاینده‌رودی که روزگاری نه چندان دور جوشان و خروشان بود، روز دیگر را رقم زد؛ زاینده‌رود از کهنگی و بی‌رمقی پوسته خود را عوض کرد و ترک‌هایش جانی دیگر گرفت.
اینک از دیار نصف جهان شاهد این رنگ و روی زیبا بر سی و سه پل و چهره شاد مردم هستیم .
و امیدواریم دیگر آب جوشان زایند را نبسته و آرامش را برای همیشه در زاینده رود و نصف جهان و مردمان گرانقدر حفظ کرده باشند
برگ برنده اصفهان از قدیم الایام در دستان زاینده رود بوده و تا ابد مطعلق به این رود زنده می باشد.
امضا:دوستاداران زاینده رود-از دیار نصف جهان
messi بازدید : 249 چهارشنبه 1393/05/01 نظرات (1)

شبکه 3 سیما با ویژه برنامه «نبش جنت آباد» با اجرا و تهیه‌کنندگی سیدعلی ضیاء به استقبال عید سعید فطر می‌رود.این برنامه تلویزیونی از دوشنبه 6 مرداد تا پنجشنبه 9 مردادماه هر شب به صورت زنده از شبکه 3 سیما پخش خواهد شد و علی ضیاء تهیه کننده و مجری آن خواهد بود. چهره‌های مختلف هنری، ورزشی و اجتماعی با حضور در «نبش جنت آباد» به گپ و گفت با مجری برنامه خواهند پرداخت.پخش این برنامه ساعت 22:30 تا 1 بامداد می باشد.

barcelona بازدید : 1209 شنبه 1392/12/10 نظرات (0)

به مناسبت بیست سالگی شبکه سه آثار برگزیده این شبکه توسط چهره‌هایی چون فریدون جیرانی، حمید نعمت‌الله، احمد امینی، داریوش فرهنگ، پیمان قاسم‌خانی و ... انتخاب می‌شوند. 
به گزارش مهر، برنامه «سه‌ستاره» به تهیه‌کنندگی احسان علیخانی از شنبه 10 اسفند روی آنتن می‌رود. 
این برنامه به مناسبت بیست سالگی شبکه سه توسط احسان علیخانی تهیه و تولید شده و از 10 اسفند به مدت هفت شب روی آنتن این شبکه می‌رود. 

barcelona بازدید : 149 جمعه 1392/12/09 نظرات (0)

ترانه تیم ملی فوتبال کشورمان در راه جام جهانی ۲۰۱۴ پس از کش و قوس‌های فراوان سرانجام برنامه‌ریزی شد و احسان خواجه‌امیری با مسئولان این امر به توافق رسید.

بحث انتخاب خواننده ترانه تیم ملی فوتبال ایران در راه جام جهانی بالاخره نتیجه داد و البته این بار احسان خواجه امیری محوریت ترانه تیم ملی فوتبال را به عهده خواهد داشت.

 

 

barcelona بازدید : 134 شنبه 1392/12/03 نظرات (0)

محسن تنابنده گفت: فقط برای رضایت مردم«پایتخت» را می‌ نویسم.

محسن تنابنده که دوشنبه گذشته از تصویر برداری بخش‌ های مربوط به شمال پایتخت 3 به تهران بازگشته است به گفت: آنچه که باعث انگیزه کار در من می‌شود، رضایت مردم و خنده ای است که در طول تماشای سریال بر لب آنها می نشیند.تنابنده با بیان اینکه سال سختی را پشت سر گذاشته است گفت: در پایتخت 3 به عنوان نویسنده، بازیگردان، مشاور کارگردان و بازیگر فعالیت کرده و بشدت خسته شده ام اما رضایت مردم از پایتخت 1 و2 باعث شد که بازهم به این سختی تن بدهم و پایتخت 3 را بنویسم.

وی همچنین با بیان اینکه سریالی که اخیرا در آن بازی داشته است (مجموعه «شاهگوش») از نظر مالی او را تامین می کند گفت :  عشق من به مردم باعث می شود که همه سختی ها را به جان بخرم و با پایتخت همراه شوم. تنابنده در ادامه گفت: تا آنجا که این سریال کشش داشته باشد و مردم آن را طلب کنند،با پایتخت باقی خواهد ماند

در حال حاضر 7 قسمت از سریال پایتخت 3 با سرپرستی محسن تنابنده نوشته شده و قرار است شش قسمت دیگر آن نیز همزمان در تهران نوشته و ساخته شود.

messi بازدید : 122 چهارشنبه 1392/11/30 نظرات (1)


جرالدین، دخترم!

اینجا شب است... شب نوئل؛ در قلعه­ی کوچک من همه­ی این سپاهیان بی سلاح خفته­اند، نه تنها برادر و خواهر تو، حتی مادرت. به زحمت توانستم بی آن که این پرندگان خفته را بیدار کنم، خود را به این اتاق کوچک نیمه روشن، به این اتاق انتظار پیش از مرگ، برسانم.

من از تو بس دورم، خیلی دور... اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را از چشم خانه­ی من دور کنند؛ تصویر تو آنجا روی میز هم هست. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست، اما تو کجایی؟ آنجا در  پاریس افسونگر بر روی صحنه­ی پر شکوه  شانزه لیزه می­رقصی؛ این را می­دانم، و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدم­هایت را می­شنوم و درین ظلمات زمستانی برق ستارگان چشمانت را می­بینم. شنیده­ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده. شاهزاده خانم باش و برقص، ستاره باش و بدرخش، اما اگر قهقه­ی تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گل­هایی که برایت فرستاده­اند ، ترا فرصت هشیاری داد، در گوشه­ای بنشین، نامه­ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار. من پدر تو هستم، ژرالدین! من چارلی چاپلین هستم! وقتی بچه بودی شب­های دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم: قصه­ی زیبای خفته در جنگل، قصه­ی اژدهای بیدار در صحرا. خواب که به چشمان پیرم می­آمد، طعنه­اش می­زدم و می­گفتم: برو! من در رویای دخترم خفته­ام. رویا می­دیدم ژرالدین، رویا... رویای فردای تو، رویای امروز تو.

دختری می­دیدم به روی صحنه، فرشته­ای می­دیدم به روی آسمان که می­رقصید، و می­شنیدم تماشا گران را که می­گفتند: دختره را می­بینی؟ این دختر همان دلقک پیره! اسمش یادته؟ چارلی!

آری، من چارلی هستم. من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت توست، برقص! من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه­ی حریر شاهزادگان می­رقصی! این رقص­ها و بیشتر از آن صدای کف زدن­های تماشاگران گاه ترا به آسمان­ها خواهد برد، برو! آنجا هم برو، اما گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن! زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه و پاهایی که از بینوایی می­لرزد، می­رقصند. من یکی از اینان بودم ژرالدین!

در آن شب­های افسانه­ای کودکی که تو با لالایی قصه های من به خواب می­رفتی، من باز بیدار می­ماندم، در چهره­ی تو می­نگریستم، ضربان قلبت را می­شمردم و از خود می­پرسیدم: چارلی! آیا این بچه گربه هرگز تو را خواهد شناخت؟

تو مرا نمی­شناسی ژرالدین. در آن شب­های  دور بس قصه ها با تو گفتم، اما قصه­ی خود را هرگز نگفتم. این هم داستانی شنیدنی است: داستان آن دلقک پیری که در پست ترین محلات لندن آواز می­خواند و می­رقصید و صدقه جمع می­کرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده­ام. من درد بی خانمانی را کشیده­ام و از این­ها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می­زد، اما سکه­ی صدقه­ی رهگذر خود خواهی آن را می­خشکاند، احساس کرده­ام . با این همه من زنده­ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند، نباید حرفی زد. داستان من به کار تو نمی­آید، از تو حرف بزنیم! به دنبال نام تو نام من است. چاپلین! با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آن چه آنان خندیدند، من گریستم.

جرالدین! در دنیایی که تو زندگی می­کنی، تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب، هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می­آیی، آن تحسین کنندگان ثروتمند را یک سره فراموش کن .اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می­رساند بپرس .حال زنش راهم بپرس... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه­اش نداشت، چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار. به نماینده­ی خودم در بانک پاریس دستور داده­ام فقط این نوع خرج­های تورا بی چون و چرا قبول کند، اما برای خرج­های دیگرت باید صورت حساب بفرستی. گاه به گاه با اتوبوس، با مترو، شهررا بگرد. مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بار با خود بگو: من هم یکی از آنان هستم! تو یکی از آن­ها هستی دخترم، نه بیشتر!

ادامه مطلب...

messi بازدید : 139 چهارشنبه 1392/11/30 نظرات (0)

کودکي ده ساله که دست چپش در يک حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود ، براي تعليم فنون رزمي جودو به يک استاد سپرده شد . پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش يک قهرمان جودو بسازد !
استاد پذيرفت و به پدر کودک قول داد که يک سال بعد مي تواند فرزندش را در مقام قهرماني کل باشگاهها ببيند . در طول شش ماه استاد فقط روي بدن سازي کودک کار کرد و در عوض اين شش ماه حتي يک فن جودو را به او تعليم نداد . بعد از 6 ماه خبر رسيد که يک ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار مي شود . استاد به کودک ده ساله فقط يک فن آموزش داد و تا زمان برگزاري مسابقات فقط روي آن تک فن کار کرد ، سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در ميان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حريفان خود را شکست دهد !
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بين باشگاهها نيز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نيز در مسابقات کشوري ، آن کودک يک دست موفق شد تمام حريفان را زمين بزند و به عنوان قهرمان سراسري انتخاب گردد .
وقتي مسابقات به پايان رسيد ، در راه بازگشت به منزل ، کودک از استاد راز پيروزي اش را پرسيد ، استاد گفت : دليل پيروزي تو اين بود که اولا به همان يک فن به خوبي مسلط بودي ، ثانياً تنها اميدت همان يک فن بود و سوم اينکه تنها راه شناخته شده براي مقابله با اين فن ، گرفتن دست چپ حريف بود که تو چنين دستي را نداشتي ! ياد بگير که در زندگي ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کني ، راز موفقيت در زندگي داشتن امکانات نيست ، بلکه استفاده از « بي امکاني » به عنوان نقطه قوت است

messi بازدید : 1818 سه شنبه 1392/11/29 نظرات (0)

دیالوگ ماندگار از سریال آوای باران:

جاوید به حامد :شاید نارفیق باشم ولی رفیق نیمه راه نیستم

**************************************************************

پدر اونیه که بشه روش حساب کرد
نه اونی که فقط تو خاطرات ازش یاد کرد
دیالوگ شکیب به پدر باران

*****************************************************

بین بعد یک عمر پرپر زدن چه جای بدی عاشق هم شدیم...... احسان خواجه امیری (اوای باران)

***************************************

یه نگاه به دلم بنداز دلم داره دل دل میزنه واسه دلتنگی بابام
بخشی از حرفهای شکیب و باران

**************************************************

ﺯﯾﻮﺭ :ﺍﻭﺍ

ﻧﺎﺩﺭ :ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺳﺮﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻧﻢ

ﺑﯿﺘﺎ :ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺳﻤﺸﻢ ﺳﯿﻨﺎﺳﺖ

ﻓﺮﯾﺪ :ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﭼﯿﺰﺍ ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ

ﺑﺎﺭﺍﻥ :ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ، ﺑﺎﺑﺎﺟﻮﻥ

ﺷﮑﯿﺐ :ﺳﻮﺳﮏ ﺗﻮﻟﻪ

ﻣﺮﺿﯿﻪ :ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺸﻢ

*************************************************************

ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺷﮑﯿﺐ ﺩﺭ ﺳﺮﯾﺎﻝ ﺁﻭﺍﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ.

ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻩ...!

**************************************************************

ازقدیم گفتن ناز کش داری ناز کن نداری پاتورو قبله دراز کن
پس مابریم بمیریم دیگه!!!!!

باران سریال باران

دیالوگ ماندگار آقا شکیب فیلم آوای باران
من که واگیرم به پا حالتو نگیرم

******************************************************************

messi بازدید : 210 دوشنبه 1392/11/28 نظرات (0)

مشخصات یکی از محصولات جدید سونی، Sony Xperia Tablet Z2 از طریق evleaks منتشر شد.

Z2 دارای صفحه نمایشی ۱۰.۱ اینچی و رزولوشن ۱۹۲۰ در ۱۰۸۰ پیکسل است، دقیقا همانند تبلت اکسپریا Z این شرکت. قدرت آن را یک SoC اسنپ دراگون ۸۰۰ کوالکام تامین می کند که از چهارهسته ۲.۳ گیگاهرتزی برخوردار است. رم آن هم از ۲ گیگابایت برروی مدل قبلی به ۳ گیگابایت برروی این دستگاه افزایش پیدا می کند.

Tablet Z2 دارای ۱۶ گیگابایت فضای ذخیره سازی داخلی است که از طریق یک اسلات مایکرواس دی می توان آن را افزایش داد. دو دوربین ۲ و ۸ مگاپیکسلی، یک باتری ۶,۰۰۰mAh، ضخامتی ۶.۴ میلیمتری، ویژگی ضدآب بودن و سیستم عامل اندروید ۴.۴ کیت کت از دیگر مشخصات این تبلت جدید سونی است. 

زمان عرضه این محصول مشخص نیست، اما این امکان وجود دارد که در كنگره موبايل بارسلونا كه 5 تا 8 اسفند برگزار مي شود؛ شاهد رونمایی از آن باشیم. 

barcelona بازدید : 141 یکشنبه 1392/11/27 نظرات (1)

هرسال نزدیک به سال نو که نزدیک می شویم یکی از بحث های داغ رسانه ای صحبت کردن و نوشتن درباره مجموعه ها و برنامه های مناسبتی شبکه های مختلف سیما در این ایام است. ویژه برنامه هایی که به مناسبت سال تحویل به روی آنتن می روند هم یکی از بخش های جذاب و کنجکاوی برانگیز این خبررسانی هاست. به گزارش شبکه ایران روز چهارشنبه در خبری از جانب روابط عمومی شبکه سوم اعلام شد که احسان علیخانی قرار است اجرای برنامه تحویل سال شبکه سوم را برعهده داشته باشد ؛ خبری که طرفداران این مجری را خوشحال کرد و در فضای مجازی در این باره اظهارنظرهای مثبتی داشتند. علیخانی دوسال گذشته را در شبکه دوم گذراند و حالا بازگشت او به شبکه سوم سیما احتمالاً با ویژه برنامه متفاوتی همراه خواهد بود.

فضل الله شریعت پناه،مدیرگروه اجتماعی شبکه سوم ، درباره جزییات این برنامه برای اولین بار به «صبا» می گوید:«آقای علیخانی پیشنهادشان این است که از شب قبل از سال تحویل یک برنامه داشته باشند و از ظهر سال تحویل هم ساعاتی ویژه برنامه داشته باشند. پیشنهادی که ما هم آن را پذیرفتیم و قرار است اجرایی شود. اگر به پخش فوتبال مهمی ؛ خصوصاً از باشگاه های مهم اروپایی نخوریم ایشان دوقسمت ویژه برنامه قبل و بعد از سال تحویل خواهند داشت.»

به گزارش شبکه ایران او درباره اینکه چرا علی ضیاء که سال گذشته در این شبکه ویژه برنامه سال نو داشته امسال فرصت اجرای برنامه را پیدا نکرده می گوید:«علی ضیاء هرروز صبح برنامه «ویتامین 3» را دارند و ما دیدیم که آقای علیخانی بعد از «ماه عسل» روی آنتن شبکه سوم نبودند و به همین خاطر ایشان انتخاب شدند. اما این را هم باید بگویم که آقای ضیاء هم طرحی را به ما ارائه دادند که سیزده روز عید برنامه داشته باشند که اگر کنداکتور خالی داشته باشیم شاید با طرح ایشان موافقت شود.»

*رامبد جوان در شبکه پنج

اما از طرف دیگر شبکه پنج سیما هم ویژه برنامه اش مشخص شده و آن طور که در اخبار آمده رامبد جوان به عنوان سازنده‌ برنامه تحویل سال 93 شبکه تهران انتخاب شده است. این ویژه برنامه در روز 29 اسفند ماه از ساعت 6 تا 8 صبح شروع می‌شود و تا ساعت 24 ادامه خواهد داشت.

*فرزاد حسنی در شبکه دو؟! شبکه اول و دوم سیما هنوز اخبار رسمی مبنی بر اینکه امسال چه ویژه برنامه ای برای مخاطبانشان درنظر گرفته اند اعلام نکرده اند اما شنیده ها حاکی از آن است که شاید فرزاد حسنی با ویژه برنامه ای به تلویزیون برگردد. خبر غیررسمی که وقتی آن را با علی بخشی زاده مدیر شبکه دوم سیما مطرح کردیم  می گوید:« اجازه بدهید ...

ادامه مطلب

messi بازدید : 130 پنجشنبه 1392/11/24 نظرات (1)

 

الو...الو...الو...

......................

کسی اونجا نیست؟؟؟مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟؟؟ 

چرا کسی جواب نمی ده  

یهو یه صدای مهربون مثل اینکه صدای یه فرشتس. 

بله با کی کار داری کوچولو؟ 

خدا هست ؟باهاش قرار داشتم قول داده امشب جوابمو بده  

بگو من می شنوم ...کودک متعجب پرسید مگه تو خدایی؟  

من با خدا کار دارم

هر چی می خوای به من بگو من قول می دم  به خدا بگم  

صدای بغض آلودش آهسته گفت:یعنی

خدا منو دوست نداره ؟؟؟ فرشته ساکت بود  

بعد از مکثی نه چندان طولانی؛نه خدا خیلی دوستت داره

مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه  

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود

 با فشار بغض شکست وبرروی گونه اش  

غلطید باهمان

بغض گفت اصلاا اگه نگی خداباهام حرف بزنه 

 گریه می کنما،...بعد ازچند

لحظه هیاهوی سکوت  

بگو زیبا ،هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند

بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود بلند  

بلند گریه کرد وگفت خداجون خدای قشنگم

می خواستم بهت بگم توروخدا  

نذاربزرگ بشم تورو خدا

چرا؟!این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی  

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم

قد مامانم 10 تا دوست دارم ، 

اگه بزرگ بشم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم نکنه یادم بره که

یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات  

قرار داشتم مثل بقیه

که بزرگ شدن  و حرف منو نمی فهمن مثل بقیه که بزرگن

وفکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم 

مگه ما باهام دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرف منو باور نمی کنه،

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت 

سخته مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد 

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

آدم محبوب ترین مخلوق من چه زود خاطراتش را به 

ازای

بزرگ شدن فراموش می کنه

کاش همه به جای تو مثل خواسته های عجیب 

من رو از خودم طلب

می کردند تمام دنیا در دستانشان جا می گرفت

کاش همه مثل تو مرا برای خودم نه برای

خودخواهی خودشان می خواستند.

دنیا برای تو کوچک است بیا تا برای همیشه کوچک بمانی

و

هرگز بزرگ نشوی ... کودک در کنار تلفن در حالی که لبخند به لب داشت

 

در آغوش خدا به 

خواب رفت 

 

messi بازدید : 100 پنجشنبه 1392/11/24 نظرات (0)

((چون تو را از نوح است،کشتی بان زطوفان غم مخور))

شبی یک کشتی بخار، در حالی که

دریا را می پیمود،گرفتار طوفان شد.

کشتی چنان تکان می خورد که همه مسافران بیدار شدند.

آنان وحشت زده از طوفان تعادل خود را از دست داده بودند.

برخی از آنان فریاد می کشیدند و

عده ای دعا می کردند دختر 8 ساله ناخدای کشتی نیز آنجا بود.

سرو صدای بقیه اورا از خواب بیدار کرد.

از مادرش پرسید)مادر چه شده است؟)

مادر گفت که طوفانی غیر منتظره کشتی را گرفتار کرده است.

کودک ترسید و پرسید:(آیا پدر پشت سکان است ؟)

مادر پاسخ داد:(بله.پشت سکان است.)

دختر کوچک با شنیدن این پاسخ ،دوباره به رختخوابش بازگشت

و  در عرض چند دقیقه به خواب فرورفت.

باد ،همچنان می وزید و امواج خروشان پیش می آمدند.

کشتی هنوز تکان می خورد ،اما دخترک دیگر نمی ترسید

چرا که پدرش پشت سکان بود.

خدایا

تو سکاندار هستی و من نباید بترسم.

تو از من مراقبت میکنی

messi بازدید : 770 پنجشنبه 1392/11/24 نظرات (0)

 

مردی مقابل گل فروشی ایستاد

.او می خواست دسته گلی برای مادرش

که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید

که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد.

مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید :

دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم

ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت

:با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم

تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر

در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود

لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت.

مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ،

تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬

بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬

به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن

messi بازدید : 99 پنجشنبه 1392/11/24 نظرات (0)

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی
۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید

بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد،پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها گفتند: «۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد

 

messi بازدید : 222 سه شنبه 1392/11/22 نظرات (0)

 

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود
 چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود،
 تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست
 و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
 در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود
و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند
.وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت،
متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد.
 او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
 پیش خود فکر کرد:
 «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» 

ولی این ماجرا تکرار شد.
 هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ،
 آن مرد هم همین کار را می‌کرد.
 این کار او را حسابی عصبانی کرده بود
 ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد.
 وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود
، پیش خود فکر کرد:
«حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟»
 مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
 این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست!  او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد
 که زمان سوار شدن به هواپیماست.
 آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد
و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد
 و به سمت دروازه  اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست،
دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد
 و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه  بیسکوئیتش آنجاست
 باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!!
از خودش بدش آمد … یادش رفته بود
 که بیسکوئیتی که خریده بود
را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود،
 بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد
در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد
 آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد
 خیلی عصبانی شده بود.
و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش
و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!

 

messi بازدید : 97 پنجشنبه 1392/11/17 نظرات (6)

یه اتفاق جالب دوباره بعد از اتفاق اولین عقد زنده امروز آزاد شدن سه زندانی از زندان را شاهد بودیم که با پول فروختن لباس مالدینی پول آن صرف خرج کردن پول دیه سه زندانی شد و اتفاق دیگر اینکه مهمان امروز 17 بهمن ماه برنامه ویتامین 3 معلمی بود که به خاطر شاگردش ماهان که سرطان داشت موهای خود را زد.

مهمان امروز این برنامه تلویزیونی این آقای معلم و شاگردش ماهان بودند که آقای علی ضیا مجری محبوب و توانمند این برنامه برای دیدن لبخند ماهان موهای خود را زد و اینکه خواستند ماهان هم چند دقیقه موهای ایشان را بزند تا به او ثابت کنند این اتفاق برای هرکسی ممکن بیافته و اون نباید ناراحت باشه چرا که تقدیر و حکمت و آزمایش خداوند بوده است.

وبالاخره بعد از تراشید تمام موهای خود به خواسته خود رسید و لبخند روی لبان زیبای ماهان نقش بست اینک همه ما میتوانیم فقط و فقط برای ماهان دعا کنیم تا دوباره لبخند ماهان برگردد.

messi بازدید : 165 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (1)

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و با شرمندگی كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . .

messi بازدید : 456 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (0)


چهار شمع به آهستگی می‌سوختند

در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می‌رسید.

شمع اول گفت من صلح و آرامش هستم

هیچ كسی نمی‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد

من باور دارم كه به زودی می‌میرم سپس شعله صلح و آرامش ضعیف شد

تا به كلی خاموش شد.

شمع دوم گفت من ایمان و اعتقاد هستم

ولی برای بیشتر آدمها دیگر چیز ضروری در زندگی نیستم

پس دلیلی وجود ندارد كه دیگر روشن بمانم

سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت.

شمع سوم با ناراحتی گفت من عشق هستم

ولی توانایی آن را ندارم كه دیگر روشن بمانم

انسانها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده‌اند

و اهمیت مرا درك نمی‌كنند آنها حتی فراموش كرده‌اند

كه به نزدیكترین كسان خود عشق بورزند

طولی نكشید كه عشق نیز خاموش شد.

ناگهان كودكی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید

گفت چرا شما خاموش شده‌اید همه انتظار دارند كه

شما تا آخرین لحظه روشن بمانیدسپس شروع به گریستن كرد

سپــــــــس شمع چهارم گفت نگران نباش تا زمانیكه من وجود دارم

ما می‌توانیم بقیه شمع‌ها را دوباره روشن كنیم مـن امـــید هستم.

با چشمانی كه از اشك و شوق می‌درخشید

كودك شمع امید را برداشت و بقیه شمع‌ها را روشن كرد...

messi بازدید : 114 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (4)

 

نامت چه بود؟

آدم
فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك

اینك محل سكونت؟
زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟
خدا

نام وكیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین

!!!!

حكمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
كمی

ز چه؟
كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

كه؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟
 

دلتنگ گشته ای ؟
زیاد
 

برای كه؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشك
 

داری تو ضامنی؟
بلی

چه كسی ؟
تنها كسم خدا
 

در آ خرین دفاع؟

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعایم را

messi بازدید : 108 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (0)

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! ا

گه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه …

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم

و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که نابودت می کنم

! به زمینو زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و…

خلاصه فریاد می زدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و

چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل !

آقا این گل رو بگیرید…

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمی گفتم

به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد

و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم !

چرا اینقد پر رویی! شماها کی می خواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و …

دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم

! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم،

اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمی فروشم! آدامس می فروشم!

دوستم که اونورخیابونه گل می فروشه!

این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین!

اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من می برنتون بیمارستان،

دخترتون گناه داره …

دیگه نمی شنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود،

توان بیان رو ازم گرفته بود!

و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه می گفت:

رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمی کنه!

… اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو

، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت!

هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید!

ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین …

*****

حالا فهمیدی عشق چیه؟

messi بازدید : 236 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (0)


ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ
:

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﮑﺎﻣﻮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ؟
ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ، ﺣﺘﻤﺎ !
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﺮﻭﺳﮑﻬﺎﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩ ،

بعضی از اونا خیلی با نمک بودن

ﻭﻟﯽ ﺩﺭﺑﯿﻦ ﺍﻭﻧﺎ ﯾﮏ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺧﯿﻠﯽ قشنگ دیگه هم بود

ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﮐﺪﻭﻣﺸﻮﻧﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ داری؟

ﻭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ :

ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﻩ

ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﻪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺗﮑﻪ پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد

ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﻮ

ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺷﮕﻞ نیست

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :

ﺁﺧﻪ ﺍﮔﻪ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ

ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشه
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ

♥♥♥♥

حالا میفهمی مهربونی یعنی چی؟

messi بازدید : 119 سه شنبه 1392/11/15 نظرات (0)

با توجه به متحرک بودن و حجم نسبتا بالای عکسها لطفا برای مشاهده این تصاویر صبوری بیشتری بخرج دهید!

برای ذخیره تصاویر بر روی کامپیوتر کافیست بعد از باز شدن کامل و متحرک شدن هرعکس آن را ذخیره نمایید.

ادامه مطلب...

messi بازدید : 193 پنجشنبه 1392/11/03 نظرات (3)

سلام این سری با این عکسای جذاب و واقعی که توی این دنیا داریم میخوام نشون بدیم گاهی از یه چیزایی عبور میکنیم که خیلی زیادن خیلی بیشتر از اونی که ما فکر شو بکنیم خواهش میکنم همه عکسا را ببینید و برای 2 دقیقه روی هر عکس تفکر کنید.

گفت :

من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود.

گفتم :

پس چرا الان زیر پای توست ؟

گفت :

 آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم.

امیدوارم همیشه دلامون حسینی باشه بوی عاشورا بده که وقتی محرم رفت با لباس مشکی و همدمی و یاوری امام حسین (ع) خداحافظی نکنیم.

بقیه اشو تو ادامه مطلب ببینید...

barcelona بازدید : 109 یکشنبه 1392/10/29 نظرات (4)

ویژه برنامه «عیدانه» شبکه یک سیما امروز میزبان «مرتضی حیدری» مجری معروف مناظره‌ها بود.
این مجری معروف که به تازگی ازدواج کرده به همراه همسرش «زهره کاظمی» فوق تخصص سرطان زنان، در این برنامه حاضر شده بود.
کاظمی که اهل سیستان و بلوچستان است، در این برنامه درباره آشنایی‌اش با مرتضی حیدری عنوان داشت: خانم دکتر مظاهری که در یکی از دانشگاه‌های فرانسه درس می خواندند و با آقای حیدری آشنایی داشتند ایشان را به من معرفی کردند. در حال حاضر نیز خوشبختانه آقا مرتضی در کارهایم خیلی به من کمک می‌کند. چون درس‌هایم در حال حاضر خیلی سنگین است ضمن اینکه مسؤولیت‌هایم نیز بیشتر شده است.
یکی از بخش‌های جالب توجه این برنامه پخش یک مستند حاوی گفـت‌وگو با مادر مرتضی حیدری بود که در آن عنوان داشت: هروقت به مرتضی می‌گفتم چرا ازدواج نمی‌کنی، می‌گفت می‌خواهم درسم را ادامه بدهم. شاید باورتان نشود؛ من به اندازه این اتاق گل و شیرینی به خانه مردم برده‌ام ولی او راضی نمی‌شد.

messi بازدید : 134 پنجشنبه 1392/10/19 نظرات (0)

نام سریال: خواب بلند

منتشر کننده: سایت دانلودترین

موضوع: اجتماعی

 تعداد قسمت ها: 6 قسمت

بازیگران: لعیا زنگنه ، امیر حسین مدرس، امیررضا دلاوری، محبوبه بیات ، خاطره حاتمی ،مجید شمیری ، زهرا سعیدی و امیر کاظمی

  خلاسه داستان:

 قصه درباره صبا و امیر زوج روزنامه نگاری است که در یک دفتر روزنامه فعالیت می کنند . در بحبوحه انتخابات 92 مقاله ای توسط صبا تنظیم گردیده که بخاطر شرایط ملتهب جامعه برای چاپ آن با مخالفت همسرش امیر که سردبیر روزنامه نیز هست مواجه می گردد و این امر باعث کدورت بین آنها شده و صبا نیز به کشورش بدبین می شود و بیان می کند که در این کشور آزادی وجود ندارد تا اینکه…


 

messi بازدید : 116 دوشنبه 1392/10/16 نظرات (1)

رضا رویگری، بازیگر سینما و تلویزیون و خواننده 2 روز پیش به علت آنچه که عارضه مغزی ناشی از فشار و استرس عصبی از آن یاد شده در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان پارسیان تهران بستری شد.

یکی از مسئولان بخش ICU بیمارستان پارسیان در مورد وضعیت عمومی این هنرمند گفت: از دیشب وضعیت عمومی رضا رویگری رو به بهبودی رفته است.

وی افزود: اکنون علایم حیات در وی پایدار است.

رضا رویگری بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و خواننده ایرانی است که در فیلم‌هایی چون اخراجی‌ها، شور عشق و سریال‌هایی چون مختارنامه ایفای نقش کرده است. او همچنین در حرفه نقاشی نیز فعال بوده و در سال‌های اخیر در نمایشگاه‌هایی در ایران و آمریکا، آثارش را به نمایش گذاشته است.

رضا رویگری تاکنون سه آلبوم موسیقی با نامهای “از عشق گفتن” و “غوغا” و “کازابلانکا” را به بازار هنر عرضه کرده است. وی همچنین خواننده سرود معروف “ایران ایران” در اوایل انقلاب است.

messi بازدید : 123 دوشنبه 1392/10/16 نظرات (0)

هنوز چند روزی از انتشار آلبوم “حباب” نمی گذشت که محسن یگانه اعلام کرد این آلبوم آخرین آلبوم وی بوده است و فعالیت حرفه ای اش را با انتشار تک آهنگ ادامه خواهد داد. طی یک سال گذشته نیز او با انتشار چند تک آهنگ سعی در جلب رضایت هوادارانش داشت و در این راه تا حدودی نیز موفق عمل کرد. اما ناگفته پیداست که لذت منتشر شدن آلبوم یک خواننده را هیچ تک آهنگی نمی تواند برای مخاطبانش داشته باشد.

یگانه در آخرین مصاحبه هایش بارها اعلام کرد در صورتی که هوادارانش از وی بخواهند استارت آلبوم چهارم خود را خواهد زد. بعد از همین صحبتها بود که هواداران وی با ساخت یک کمپین در یکی از شبکه های اجتماعی از این خواننده درخواست کردند مجددا آلبوم منتشر کند. هواداران این خواننده در اقدامی هماهنگ پوسترهای زیادی را در همین راستا تهیه و در فضای مجازی پخش کردند که گویا با این حرکات موفق شدند نظر خواننده محبوبشان را عوض کنند و وی را برای انتشار آلبوم چهارمش مجاب و ترغیب کنند.

محسن یگانه در همین راستا از طریق وبلاگ رسمی اش اعلام نمود که سعی خواهد کرد پس از اتمام تک آهنگی که به زودی منتشر می کند به احتمال زیاد استارت آلبوم بعدی اش را بزند و بدین ترتیب باید باز هم منتظر انتشار آلبوم از خالق “نفسهای بی هدف”، “رگ خواب” و “حباب” باشیم.

messi بازدید : 99 شنبه 1392/10/14 نظرات (0)

خواهرم میخواست به بچه ش آب پرتقال بده نمیخورد

گفتم بده من بهش میدم، بردمش تو اتاق هر کار کردم نخورد، منم از لجش همه رو خودم خوردم به خواهرم گفتم همشو خورد.

گفت دست درد نکنه شکمش کار نمیکرد داروی مسهل ریخته بودم براش ... :|

هیچی دیگه گلاب به روتون رختخوابو دم در مستراح انداختم :|


پسرخالم کلاس اوله
گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه،مامان طرف گوشیو جواب داده.

پسرخالم میگه:ببخشید علی هست؟

مامانش میگه شما؟

میگه:من بغل دستیشم :|

فک نکنم آینده ای داشته باشه این بچه....


مامانم خطاب به مرغ مینامون:

سلام عزیزم، سلام پسرم صبحت بخیر! خوب لالا کردی؟

بزار برات دون بیارم عشقم بخوری چاق بشی

چله بشی… آی مامان قربونت بره.. ای جانم ای جانم!

مامانم خطاب به من:

هوی شتر نمیخوای اون تن لشت رو از جات بلند کنی؟

انقدر آدم لــــــــــــــَش!!


 

به غضنفر ميگن حال ساده رو تعريف كن.ميگه:يه بوس كوچولو

البته شرمنده ولی غضنفره دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

--------------------------------------------------------------------------

ميدوني فرق نخود با پس گردني چيه؟ . . . اوليو اگه بخوري ميگوزي ، دوميو اگه بگوزي ميخوري

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

معلم به دانش آموز: ساعت را بخش كن!
دانش آموز: اول سا دوم عت.
معلم: صداشو بكش!
دانش آموز: تيك تاك! تيك تاك!

 

 

 

messi بازدید : 130 چهارشنبه 1392/10/11 نظرات (0)

ای برف با تو سخن میگویم با تو که سفیدی و زیبا...

باتو سخن میگویم که می باری و با بودنت زمین مان مثل خواب های شیرین سفید می شود

ای برف ! تو ببین آنچه را که ما سال هاست و لحظه هاست که مینگریم گرچه فرصت تو کم است اما ببین...

ببین لبخند ها و اشک های ساکنان زمین را ... ببین تلاش و زحمت ورنج مردمان فقیر را و نگاه کن که چطور هرکه بامش بیش برفش بیشتر است...

ای برف ببار بر سر همه اما نه سر آنانی که بی کلاه مانده... ببار اما بدان زمین جای نشستن نیست ... جای ماندن نیست

ببار و بدان که این روزها زمین برای ساکنان خود هم جا ندارد

ای برف ! سفید کن این سیاهی ها را... کاش به قلب ها میباریدی و کاش هوا سرد نبود

کاش هوا سرد نبود که دختری کوچک و فقیر در حالی که صورتش یخ زده در خیابان به شمارش دانه های تو بر نخیزد

کاش میشد با وجود تو گرسنگی را از یاد برد و ای کاش... ای برف هوای زمستان هم شده مثل هوای دل مردمان زمین سرد و خشک و منجمد...

ولی خوشابحالت که هر سال فقط چند روزی مهمانی و همه به مهمان چند روزه احترام میگذارند و خوشابحالت که تکراری نمیشوی ... خوشابحالت که پیر و جوان ، مرد و زن و شاه و گدا تو را دوست دارند و....

خوشابحالت که آب می شوی مثل دل آنان که به دنیا آمدند اما دنیا به آنان نیامدو.... خوشابحالت که زود میروی

ای برف ! آمدنت مبارک ....

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت سایت برگ برنده ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1149
  • کل نظرات : 645
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 89
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 87
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 114
  • بازدید ماه : 219
  • بازدید سال : 7,948
  • بازدید کلی : 553,613