لاستیك قلبمو با میخ نگات پنچر نكن
بوق نزن ژیان میخورمت
بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بی سوادم
...
پشت یه ژیان هم نوشته بودجد زانتیا
قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر
شتاب مكن، مقصد خاك است
رادیاتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
تو هم قشنگی
کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت
سر پایینی برنده
سر بالایی شرمنده
داداش مرگ من یواش
كاش میشد سرنوشت را از سر نوشت
تند رفتن که نشد مردی
چشم انتظارم كه برگردی
یا اقدس
یا هیچكس

زندگی نگه دار پیاده میشم
آیی بی وفا کجا میری
اونطرفی که ورود ممنوعه