انسان
گاهي غم ازدل برون گاهي دل دنبال روغم ميشود
گاهي غم دل شادي من گاهي شادي پي دل ميشود
گاهي تنهائي يك فرصت بجاگاهي دل پي فرصت نميشود
گاهي موفقيت هم ره ماگاهي اوجوياي حال مانميشود
گاهي ما دنبال اوگاهي اوسراغ ديگري روانه ميشود
گاهي ديگري درپي ديگري گاهي همه دنبال ديگري ميشود
گاهي اشك هاي روي گونه هاديدني گاهي گونه هانيازمنداشك ميشود
گاهي نيازمند،اشك گاهي اشك پي نيازمند ميشود
گاهي نيازمندخوددرپي نيازمند گاهي نيازمند فراموش ميشود
گاهي نيازمند،نيازمند گاهي نيازمند گم ميشود
گاهي اشكهاي روي گونه عذاب گاهي اگراشك به گونه نيايدعذاب ميشود
گاهي اشك مرحم دل گاهي دل نيازمند اشك ميشود
گاهي ثروت سعادت گاهي تمامي ثروت فداي ولا ميشود
گاهي جدائي آرامش نيست گاهي آرامش،درجدائي ميشود
گاهي جدائي،دل رابه هم ميريزد گاهي دل درجدائي فناميشود
گاهي فنا براي عزت امت گاهي امت فداي جدائي ميشود
گاهي تنهايي شادابيست گاهي شادبي خودبه خودنصيب ماميشود
گاهي نصيب ماهمان ميشودكه...
ميشودگاهي همان نميشودكه ميشود
گاهي ميشودگاهي دل رضابه اونميشود
گاهي لحظه هاي زيبائي هاتكرارنميشودگاهي تكرار زيبائي تيره وتارميشود
گاهي مردن نعمت است گاهي مردن تمام رفتن هاميشود
گاهي ديدن اوخوشحالي گاهي ديدن اورنج آورميشود
گاهي شنيدن موجب سعادت گاهي شنيدن موجب ذلت ميشود
گاهي ميرويم تابمانيم گاهي ماندنمان براي رفتن ميشود
گاهي نوشتن عظمت است گاهي نوشتن عين حماقت ميشود
گاهي رنج كشيدن لذت است گاهي لذت كشيدن عين عذاب ميشود
گاهي مترسك عاشق كلاغ،به آن سبب مرزعه باد فناميشود
گاهي صداي رساافتخارهمه،گاهي اه شكسته درحنجره هياهو ميشود
گاهي قامت رفيق كوتاه ولي سايه اوبلندودرازا ميشود
گاهي جويبارادعاي رودبودن گاهي رودباصلابت پي آب ميشود