loading...
برگ برنده
barcellona بازدید : 236 سه شنبه 1391/08/23 نظرات (0)

علقمه چشم به خيمه‌ ها دارد.

با حسرت به آن‌سو مي‌نگرد.

منتظر است، منتظر ياري كه چند روزيست همدمش شده است.

اما از ديروز تا به حال به ديدارش نيامده است.

.....

سواري خرامان به سويش مي‌آيد.

چهره‌اش آشناست.

آري، سقّا دوباره آمده است.

آمده است تا قسمتي از وجود او را به ميهماني خيمه‌ ها ببرد.

از شادماني موجي به ساحل مي‌فرستد تا به پيشواز قدومش برود و تبرك جويد.

سقّا در كنارش از اسب فرود آمده است.

به چشمان سقّا مي‌نگرد.

طاقت نگاه او را ندارد.

چه نفوذي دارد نگاه پر احساس او.

نگاهي كه تا عمق وجودش را به لرزه در مي‌آورد.

......

اينبار سقّا حال و هوايي ديگر دارد.

غمي سنگين را مي‌تواند در قدمهايش احساس كند.

لبهاي خشكيده‌اش را به نظاره مي‌نشيند.

.....

سقّا دست در آب مي‌كند.

مشتي آب را به لبهاي خشكيده‌اش نزديك مي‌كند.

علقمه تشنه لبهاي سقّا است.

آرزو دارد تا از لبهاي سقّا سيراب شود.

موج مي‌زند و دلربايي مي‌كند.

سقا نگاهي به او مي‌اندازد.

آب را بر روي آب مي‌ريزد.

.....

سقّا مشك را به علقمه مي‌سپارد.

علقمه كه در حسرت لبهاي سقّا مي‌سوزد، عشق و ارادت خود را نثار مشك مي‌كند.

شايد بدين‌سان به وصال معشوق برسد.

سقّا مشك را به دست مي‌گيرد و به سوي خيمه ‌ها مي‌تازد.

.....

علقمه نگران است.

وجودش به تلاطم افتاده است.

حس غريبي دارد.

ندايي به او مي‌گويد ديگر سقّا را نمي‌بيند.

.....

و علقمه تا ابد در حسرت لبهاي سقّا مي‌سوزد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کیفیت سایت برگ برنده ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1149
  • کل نظرات : 645
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 89
  • آی پی امروز : 282
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 1,286
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,313
  • بازدید ماه : 1,418
  • بازدید سال : 9,147
  • بازدید کلی : 554,812